سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان سینما

نظر

  25 نکته جالب و خواندنی درباره مرلین مونرو؛ بانویی برای تمام فصول (بخش اول)


مرلین مونرو، یکی از بزرگترین و مشهورترین هنرپیشه های قرن بیستم است. داستان او همیشه به عنوان یکی از داستان های بسیار معروف در تاریخ هالیوود باقی خواهد ماند. این داستان یک داستان جذاب و در عین حال تراژیک می باشد.

مرلین مونرو که نام او "نورما جین" (Norma Jeane ) بود؛ در اولین روز از ماه ژوئن در سال 1926 چشم به جهان گشود و قبل از اینکه به دنیای مدلینگ و بعد از آن به دنیای هنرپیشگی برود، کودکی سختی را طی کرد. مرلین مونرو تنها در یک دوران خیلی کوتاه (حدودا یک دهه) در صنعت فیلمسازی فعالیت داشت ولی همین فعالیت او در این دهه باعث شد تا تبدیل به یکی از درخشانترین ستاره های سینما شود و تبدیل به یک اسطوره ای تکرار نشدنی شد. در نهایت در صبح روز پنجم آگوست سال 1962 او در حالی که تنها 36 سال داشت و در اوج شهرت بود، از دنیا رفت. دلیل مرگ او را خودکشی بوسیله قرص های خواب آور اعلام کردند. ولی مرگ او در هاله ای از ابهام فرو رفت و گمانه زنی های زیادی درباره مرگ او صورت گرفت و هنوز هم دلیل اصلی مرگ او بر کسی آشکار نشده است.

در ادامه قصد داریم تا 25 نکته جالب و خواندنی را از زندگی این اسطوره تکرارنشدنی سینما برای شما بیان کنیم.

1) نام او در اصل "نورما جین مورتنسن" بوده است

نام مرلین مونرو به هنگام تولد نورما جین مورتنسن بود و او بعدا خودش این نام را برای خودش انتخاب کرد. البته در ابتدا می خواست نام خودش را "مونا مونرو" بگذارد ولی بعدا تصمیم گرفت نام خود را "مرلین مونرو" بگذارد. البته او در مکان های مختلف با نام های مختلفی ظاهر می شد. البته در ابتدا این نام برای او چندان آشنا هم نبود به این دلیل که اولین باری که فردی از او خواست تا از او امضا بگیرد، او نمی دانست که این نام را چگونه هجی کند بنابراین از این فرد پرسید که چگونه این کار را انجام می دهند؟

درباره اینکه چرا او نام مونرو را برای خودش انتخاب کرده است؛ باید گفت که نام خانوادگی مادر او مونرو بوده است که البته خود مرلین مونرو در کتاب زندگی نامه اش اشاره کرده است که مادرش روزی به او گفته است که او با جیمز مونرو (رییس جمهور آمریکا) نسبت خانوادگی دارد. به عبارتی آنها از نوادگان جیمز مونرو هستند. ولی هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد که او از نوادگان رییس جمهور آمریکا، جیمز مونرو است!

2) مادر نورما جین دارای مشکلات روانی بود!

مادر نرماجین یا همان مرلین مونرو به هنگامی که او به دنیا آمده بود از پدرش جدا شده بود. ولی به دلیل بیماری روانی که داشت نمی توانست به خوبی به عنوان یک مادر تنها فرزند خودش را بزرگ کند. از این رو نورما جین را از همان دوران کودکی به خانواده های دیگری سپرد تا او را بزرگ کنند و از او نگهداری کنند. البته وقتی که نورما جین 7 ساله بود یک بار مادرش تصمیم گرفت که دوباره خودش او را بزرگ کند بنابراین به سراغش آمد ولی به دلیل اینکه دوباره بیماری روانیش حادتر شده بود (که در نهایت این شرایط منجر به این شد که تشخیص داده شد که او دارای بیماری شیزوفرنی پارانویید می باشد) مجبور شد تا او را دوباره به پدر و مادرهای دیگری بسپارد و خودش راهی تیمارستان شد!

داستان از این قرار بود که یک روز نرماجین کودک در اتاقش در طبقه بالا در خانه مشغول نقاشی کردن بود و مادرش در طبقه پایین در حال پیانو زدن بود. ناگهان نرماجین صدای عجیبی شنید. وقتی که به طبقه پایین خانه دوید، متوجه شد که مادرش در حال داد و فریاد کردن است. در آن زمان بود که وضعیت روانی او حاد شده بود و بعد از مدتی او را به تیمارستان بردند. این پیانو برای مرلین تبدیل به یک شیء خاطره انگیز شد که باعث شد که بعدها وقتی که بزرگ شود آن را بخرد.

در یکی از حراجی هایی که در سال 1999 برگزار شد، ماریا کری، این پیانو را به قیمت 662500 دلار خرید.

3) هویت پدر حقیقی نورما جین هرگز مشخص نشد

نورماجین هرگز ندانست که پدر حقیقی او چه کسی است. در حقیقت دنیا هم هنوز نمی داند! دو مرد هستند که به نظر می رسد که پدر نرماجین یکی از آنهاست. یکی از آنها فردی به نام چارلز استنلی گیفورد است (مردی که هم خود نرماجین و هم مادر او فکر می کردند که او پدرش است. البته نرماجین در زمانی که زنده بود چند بار سعی کرد تا به دیدن او برود ولی گیفورد از ملاقات کردن با او سر باز زد.) و دومین فرد هم مارتین ادواردز مورتنسن است که زمانی که مادر نرماجین او را به دنیا آورد، با مادرش ازدواج کرده بود. نام فامیلی مورتنسن بر روی شناسنامه او وجود دارد.

4) او در رویاهایش "کلارک گیبل" را به عنوان پدر حقیقیش تصور می کرد!

نورماجین هرگز پدر حقیقی خودش را نشناخت. هنگامی که مردی که با مادر او بود او را ترک کرد، نرماجین تنها یک نوزاد بود. بنابراین او هیچ درکی نسبت به اینکه چگونه پدری دارد نداشت. او نسبت به کلارک گیبل احساس مخصوصی داشت. از زمانی که کودک بود وقتی که به سینما می رفت احساس می کرد که این مرد در حقیقت پدرش است. او بعدها در مصاحبه هایش بیان می کرد که همیشه شب ها عکس کلارگ گیبل را زیر تختش می گذاشت و در رویاهایش این گونه گمان می کرد که کلارک گیبل پدر حقیقیش است.

5) او در طول دوران کودکی به خانواده های مختلفی سپرده شد و در نهایت هم به یتیم خانه رفت!

بعد از اینکه مادر نورماجین به تیمارستان رفت، دوباره سرپرستی او را به خانواده دیگری دادند. بعد از مدتی دوباره یک خانواده دیگر سرپرستی او را قبول کردند و همین موضوع باعث شد تا نرماجین در کودکی به دلیل فشارهای زیادی که بر او وارد شده بود دچار لکنت زبان شود.

هنگامی که او 9 ساله بود، او را به یک یتیم خانه در لس آنجلس سپردند. او بعدها گفته بود که هنگامی که در این یتیم خانه زندگی می کرد احساس می کرد که هیچ کس او را نمی خواهد.

6) نورما جین در کودکی احساس تنهایی زیادی می کرد

همانطور که بیان شد، نورماجین کودکی سختی داشت. او نمی دانست که خانواده خودش کدام است بنابراین دچار احساس تنهایی شدیدی شده بود. او سعی می کرد تا راهی پیدا کند که بتواند این احساس تنهایی را پر کند. بنابراین از همان کودکی تصمیم گرفته بود تا به هنرپیشگی روی بیاورد. او از همان کودکی در تنهایی برای خودش نقش بازی می کرد و دیالوگ های مربوط به فیلم هایی را که دیده بود با خودش تکرار می کرد و خودش را در جای قهرمانانی می گذاشت که در این فیلم ها وجود دارند.

7) نورما جین در سن 16 سالگی ازدواج کرد

در نهایت برخی از بستگان مادرش تصمیم گرفتند تا سرپرستی قانونی او را به عهده بگیرند و از او مراقبت کردند. زمانی که او 16 ساله بود، آن خانواده مجبور شدند تا به شهر دیگری مهاجرت کنند بنابراین از آن جایی که نرماجین در آن زمان هنوز به سن قانونی نرسیده بود؛ تصمیم گرفتند که برای اینکه به یتیم خانه برنگردد؛ کاری کنند که او ازدواج کند. بنابراین نرماجین در سن 16 سالگی با پسر همسایه شان ازدواج کرد. شوهر نورما وقتی که نورما تصمیم گرفت تا کارش را به عنوان یک مدل دنبال کند از او جدا شد. او بعدها تبدیل به یک کاراگاه در اداره پلیس لس آنجلس شد و جالب است بدانید که همسر دوم او به او اجازه نمی داد که هیچ یک از فیلم های نرماجین را (که بعدا نام او مرلین مونرو) شده بود ببیند!

8) مرلین مونرو همیشه دستمزد کمی برای بازی در فیلم هایش دریافت می کرد!

متاسفانه دستمزدی که استادیوهای فیلمسازی به مرلین مونرو برای بازی کردن در فیلم هایش می دادند خیلی کمتر از دستمزدی بود که حتی به هنرپیشه هایی که هم ردیف او بودند داده می شد. به عنوان مثال، در یکی از فیلم هایش به نام "آقایان موبلندها را می پسندند" او نسبت به همبازی خودش یعنی جین راسل، به میزان یک دهم دستمزد دریافت می کرد! (یعنی به جین راسل 10 برابر او دستمزد می دادند!)

حتی در آخرین فیلمش به نام "چیزی برای بخشیدن" که در سال 1962 فیلمبرداری شد (که البته به دلیل مرگ نابهنگام مرلین مونرو هنگامی که فیلمبرداری فیلم هنوز تمام نشده بود؛ این فیلم هرگز اکران نشد) نیز تنها به او 100000 دلار دادند این در صورتی است که در آن زمان هنرپیشه های دیگر دستمزدهای بسیار بیشتری داشتند. به عنوان مثال الیزابت تیلور برای بازی کردن در فیلم کلوپاترا که در همان زمان ساخته می شد؛ یک میلیون دلار دستمزد گرفت.

9) او در به خاطر آوردن دیالوگ های خودش مشکلات جدی داشت!

او نمی توانست آن چه را که باید بگوید یاد بگیرد. بنابراین معمولا برای اینکه او یک بار دیالوگ درستی بگوید؛ باید چندین بار یک صحنه را فیلمبرداری می کردند. به عنوان مثال، در یکی از فیلم های مطرح او به نام "بعضیا داغشو دوست دارن" در یکی از صحنه های فیلم او قرار بود تنها این دیالوگ را بگوید: "من هستم... شوگر!" ولی به این دلیل که او استرس زیادی داشت؛ کارگردان این فیلم مجبور شد تا 60 بار فیلم برداری این صحنه را تکرار کند!!!

در فیلم های دیگر هم تمام کارگردان ها و بازیگرانی که با او همبازی بودند از ناتوانی او در به خاطر آوردن دیالوگ هایش شاکی بودند. البته او یک مربی بازیگری بسیار قوی داشت که همیشه به او کمک می کرد تا کارش را به خوبی انجام دهد ولی با این وجود اینکه بتواند دیالوگ های خودش را به موقع بیان کند برایش کار بسیار سختی بود و این موضوع منجر به برانگیخته شدن خشم همبازی ها و کارگردانان در تمام فیلم هایش شده بود.

10) اکثر اوقات در سر صحنه های فیلمبرداری غایب می شد یا دیر می آمد!

اکثر افرادی که با مرلین مونرو در یک فیلم کار می کردند (به عنوان همبازی او بودند و یا به عنوان کارگردان و یا تهیه کننده فیلم هایی بودند که او در این فیلم ها به ایفای نقش می پرداخت) از دیر آمدن او سر صحنه ناراضی بودند. به عنوان مثال لارنس الیویه که با او در فیلم "شاهزاده و هنرپیشه" همکاری داشت (هم کارگردان این فیلم و هم همبازی او بود) همیشه از این دیر آمدن های او انتقاد می کرد. او می گفت که مرلین همیشه و بدون استثنا دیر سر صحنه فیلم برداری حاضر می شود (حداقل نیم ساعت تا 2 ساعت!) و حتی برخی از روزها به سر فیلمبرداری نمی آید!

این دیر آمدن ها و غیبت کردن های او در تمام فیلم هایی که در آنها بازی می کرد ادامه پیدا کرد. حتی در فیلمبرداری فیلم "بیا عشق بورزیم" که در کنار "ییوز مونتاند" به ایفای نقش پرداخته بود؛ این دیر آمدن های او باعث شد که برنامه ریزی های فیلم به هم بخورد و در نهایت این موضوع منجر به این شد که به طور کلی 28 روز به روزهایی که در ابتدا برای فیلم برداری تعیین شده بودند اضافه شود و این افزایش دادن تعداد روزهای فیلم برداری در نهایت منجر به بالا رفتن بودجه فیلم به میزان 1 میلیون دلار شد!

11) او عاشق بچه ها بود!

مرلین مونرو همیشه بچه ها را دوست داشت. البته او با وجود اینکه چندین بار حامله شده بود ولی هرگز موفق نشده بود که خودش بچه دار شود. ولی همیشه نسبت به بچه ها علاقه زیادی داشت و دوست داشت تا خودش بچه دار شود. تصاویر زیادی وجود دارد که نشان دهنده ابراز علاقه او به کودکان هستند. حتی در یکی از مصاحبه هایش عنوان کرده بود که چیزی که از همه بیشتر دوست دارد داشتن فرزند است. البته او سه فرزندخوانده داشت که حاصل دو ازدواجش بودند. در ابتدا او بعد از ازدواج با "جو دیماجیو" صاحب یک فرزندخوانده شد و سپس در ازدواج دومش با آرتور میلر هم دو فرزندخوانده داشت. گفته می شود که رابطه مرلین با هر سه فرزندخوانده اش رابطه خیلی خوبی بوده است و او تا آخر عمر (حتی بعد از جدایی از دو همسرش) رابطه خوب خودش را با فرزندخوانده هایش حفظ کرده بود و با آنها نامه نگاری می کرد.

12) او همیشه می خواست تا به عنوان یک هنرپیشه حقیقی جدی گرفته شود

هنگامی که او به عنوان یک ستاره در حال رشد بود و به سرعت پله های ترقی را طی می کرد؛ دوست نداشت تا تنها به دلیل زیباییش در فیلم ها مورد توجه قرار گیرد. این در صورتی بود که اکثر نقش هایی که در این زمان به او داده می شد بر این پایه قرار داشتند. در صورتی که او می خواست تا به او نقش هایی جدی بدهند و از نقش های "بلوند احمق" که همیشه به او داده می شد بیزار بود.