سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان سینما

نظر

بسیاری از سوپراستارهای هالیوودی بسیار خاکی و متواضع هستند. این موضوع درباره امیلی بلانت هم کاملا صدق می کند!


 

وقتی که داشتم با امیلی صحبت می کردم، ناگهان صدای سگ من بلند شد! امیلی گفت: "من هم یک سگ دارم که خیلی سروصدا می کند."

از او خواستم تا یکی از داستان هایی را که به نظرش خیلی خنده دار و خجالت آور است برای من تعریف کند و او شروع کرد:

" هنگامی که 10 ساله بودم، یادم می آید یک روز وقتی که کریسمس بود همه همکلاسی های ما تصمیم گرفته بودند تا در لباس های مختلفی که شبیه به لباس خودشان نبود ظاهر شوند. آن ها تصمیم گرفته بودند تا کاراکترهای مختلف را بازسازی کنند. این به نظر من بازی خوبی بود. من به این فکر می کردم که بهترین لباسی که من می توانم بپوشم چه لباسی است تا زمانی که مادرم به من گفت: "خوب چرا کاراکتر "تینی تیم" را انتخاب نمی کنی؟

من هم گفتم فکر می کنم انتخاب مناسبی باشد. بنابراین تصمیم گرفتم تا لباس های این کاراکتر را بر تن بکنم و بنابراین این کار را کردم و کلاه مخصوص او را پوشیدم و رفتم. معلم وقتی که من را با آن وضعیت دید از من خواست که به جلوی کلاس بیایم! جالب است که او از میان تمام بچه هایی که لباس های عجیب و غریب داشتند تنها از من خواست که جلو بیایم. من به جلو آمدم و این موضوع برای من خیلی چالش برانگیز بود به این دلیل که تا کنون چنین فرصتی برایم ایجاد نشده بود! مخصوصا این که در آن زمان من وقتی که خیلی استرس داشتم شروع به لکنت داشتن می کردم. این موضوع برای من خیلی جالب بود. معلم به من گفت به من نگاه کن و حدس بزن که من چه لباسی بر تن دارم؟ فکر می کنی کدام کاراکتر را بازی می کنم؟ و من نمی دانستم چکار کنم و به این دلیل که استرس زیادی داشتم با حالت لکنت زبان به او گفتم که "ن..ن... نمی دانم!"


البته خواهش می کنم که این حالت لکنت زبان را مسخره نکنید چون این موضوع یک موضوعی ذاتی است به این دلیل که به من به ارث رسیده است و بنابراین نمی توانم کاری در این رابطه انجام دهم! این یکی از خاطرات خنده دار و در عین حال خجالت آور زندگی من بود"

خیلی جالب است که این دختربچه کوچکی که در آن زمان به دلیل استرسی که داشته است دچار لکنت شده و حتی نمی داند به مادرش هم چه پاسخی دهد تبدیل به یکی از هنرپیشه های بزرگ در نسل خودش شده است! او هم اکنون خودش برای این که این مشکل را در افراد جوان دیگر حل کند یک کمپین ایجاد کرده است که در این کمپین به افرادی که لکنت زبان دارند کمک می کند تا موضوع لکنتشان را حل کنند. او سعی می کند تا لکنت زبان را برای افرادی که لکنت دارند آسان تر کند و از رنجی که این افراد به این دلیل می برند بکاهد.

 

اما از او پرسیدم که چه چیزی باعث شد که تبدیل به یک هنرپیشه شوی؟ آیا فکر می کنی فرد خاصی در زندگی تو وجود داشت که این توانایی را به تو داد؟ او پاسخ می دهد:

" حقیقت این است که من این هنرپیشه شدن خودم را مدیون یکی از معلمین دبیرستان ام هستم. فکر می کنم فردی که مرا تشویق کرد تا تبدیل به یک هنرپیشه شوم او بود. در حقیقت وقتی که در دوران دبیرستان بودم به این فکر افتاده بودم که یکی از مهم ترین و بهترین روش هایی که می توانستم با استفاده از این روش دوباره به صورت نرمال و معمولی صحبت کنم و این حالت لکنت زبانمان را از بین ببرم این است که تصمیم بگریم به شیوه ای صدای خودم را تغییر دهم و یا برای خودم یک لهجه جعلی درست کنم!"

 

بنابراین تصمیم گرفت تا این کار را انجام دهد. وقتی که این داستان را تعریف می کند ممکن است به نظر شما در برخی از بخش های این داستان اغراق کرده باشد ولی حقیقت این است که این داستان دقیقا مانند یک فیلم است و کاملا حقیقی است و برای او اتفاق افتاده که برای ما می گوید. او می گوید:" حقیقت این است که از زمانی که کودک بودم به هیچ عنوان نمی خواستم وقتی بزرگ شدم یک هنرپیشه شوم به این دلیل که همان طور که می دانید، هنرپیشه ها افرادی هستند که باید خیلی حرف بزنند! بنابراین خیلی خنده دار بود که من به عنوان یک هنرپیشه کار کنم! من همیشه سعی می کردم کارهایی را انجام دهم که در آن مجبور نباشم خیلی صحبت کنم وای به حال این که تبدیل به یک هنرپیشه شوم! این به نظر من خیلی مسخره می آمد ولی روزگار باعث شد که من هنرپیشه شوم!  من حتی به کارهایی هم که فکر می کردم می خواهم انجام دهم فکر می کنم و به این نتیجه می رسم که آن زمان به عنوان یک کودک دوست داشتم شغل ایی داشته باشد که نیاز به حرف زدن به این شکل نداشته باشد."

برای فردی که اصلا دوست نداشته که روزگاری هنرپیشه شود، خیلی جالب است که تبدیل به یک هنرپیشه مهم و بزرگ شده است! او هم اکنون چیزی حدود 40 فیلم سینمایی بازی و فیلم های تلویزیونی و کارهای استیج بازی کرده است و این توانایی را دارد که در بسیاری از فیلم های مختلف نقش های مختلفی بازی کند. به عنوان مثال می تواند در فیلم های تخیلی در کنار تام کروز (فیلم لبه فردا) بازی کند و یا می تواند در نقش یک فردی الکلی (در فیلم دختری در قطار) به ایفای نقش بپردازد و یا این که می تواند به جای جولی اندروز در فیلم "مری پاپینز بازمی گردد" بازی کند. خوشبختانه دامنه فیلم هایی که او می تواند بازی کند محدود نیست (مانند بسیاری از هنرپیشه هایی که بیش از چند نقش محدود نمی توانند بازی کنند) بلکه او این توانایی را دارد که در فیلم های مختلف دیگری بازی کند.

او درباره این لکنت زبانی که دارد می گوید: "این لکنت زبان از خیلی از جهات به من کمک کرد. من وقتی که کمتر صحبت می کنید بیشتر به دیگران توجه می کنید. این موضوع باعث می شود که حتی بیشتر گوش کنید و بیشتر مطالعه کنید و بنابراین اطلاعاتی که از دنیای اطراف دارید بیشتر می شود. بنابراین این حالت لکنت زبان من به من کمک کرده بود تا بتوانم همه چیز را بهتر مشاهده کنم و حتی من فکر می کنم باعث شده است که فردی بسیار مهربان تر شوم که دیگران را بیشتر درک می کند و بیشتر به دیگران توجه می کند. من دوست دارم تا به افراد مختلف گوش دهم و ببینم که چه چیزی می گویند. من فکر می کنم که این موضوع باعث شده است که هوشیاری من هم بالاتر برود. فکر می کنم که این موضوع بر روی توانایی های من برای تبدیل شدن به یک هنرپیشه نیز اثر گذاشته است و این توانایی ها را نیز بهتر کرده است."

 

امیلی بلانت یک هنرپیشه فعالی است که هم اکنون در حال بازی کردن در چند فیلم می باشد. او این روزها در سینماها به عنوان یک هنرپیشه بسیار موفق جولان می دهد و فیلم هایی از قبیل "یک مکان آرام 2" که دنباله ای برای شماره 1 آن در سال 2018 است و توسط همسر امیلی کارگردانی می شود ساخته شده است را آماده دارد. همچنین در این سال فیلم "نفرین جنگل" را نیز به همراه دواین جانسون قرار است ارایه کند.

امیلی بلانت یکی از چهار فرزندی است که مادر او جوانا (که خودش هم یک هنرپیشه و معلم بوده است) و پدر او اولیویر بلانت می باشند.

او همیشه به عنوان یک هنرپیشه در فیلم هایی بازی می کند که نیازمند استعداد بسیار زیاد هستند. امیلی بلانت یک هنرپیشه با استعدادی است که همیشه در سعی می کند تا در فیلم هایی که بازی می کند بهترین استعداد خودش را ارایه دهد. افرادی که در کنار او هستند می گویند او برای این که هنرپیشه شود تمام تلاشش را کرده است و همچنین برای این که بتواند از پس نقش هایی که بازی کند برآید سعی می کند تا موفق شود که به بهترین شکل ممکن این کار را انجام دهد. امیلی بلانت را یک هنرپیشه بسیار فعال و کوشا و در عین حال بسیار با استعداد می دانند که سعی می کند تا از پس تمام نقش هایی که به او داده اند به درستی برآید. همان طور که گفتم یکی از جدیدترین فیلم های او نفرین جنگل است. این فیلم یک فیلم هیجانی و پرماجرایی است که بسیاری از کودکان این فیلم را دوست دارند. البته وقتی به امیلی می گویم که آیا کودکان تو هم این فیلم را دوست دارند یا خیر، می گوید که آن ها این فیلم را دوست ندارند! او می گوید: "نه فرزندان من اصلا این فیلم را دوست ندارند! خیلی جالب است که با این که آن ها کوچک هستند ولی این موضوع را به من می گویند! به عنوان مثال، حدودا دو روز پیش بود که فرزند 7 ساله من به من گفت که "مامان، خیلی برای من خجالت آور است که تو در چنین فیلم هایی بازی می کنی!" این موضوع برای من خیلی خنده دار بود به این دلیل که من به ناگاه متوجه شدم که آن ها چقدر بزرگ شده اند و با این که او تنها 7 ساله است ولی ناگهان مانند انسان های بزرگ با من صحبت می کرد!  او حتی به من گفت که اصلا دوست ندارد تا من را در فیلم هایی که بازی می کنم ببیند! او فکر می کند که من نباید در این فیلم ها باشم! البته فکر می کنم که او اصلا اهمیتی نمی دهد که من در چه فیلمی بازی می کنم و شاید کلا از این که مادرش یک بازیگر است خوشحال نیست! او حتی به بسیاری از افرادی هم که به عنوان همبازی با من بازی نمی کنم اهمیت نمی دهد! او اصلا از این که آن ها هنرپیشه هستند خوشحال و یا ناراحت نمی شود! به عنوان مثال روزی وقتی که با هم بودیم به دیدار برونو مارس رفتیم و من فکر کردم که او خیلی برونو مارس را دوست دارد ولی حقیقت این است که او به برونو مارس بی اعتنایی می کرد! وقتی که همدیگر را دیدند تنها چیزی که به او گفت این بود که "سلام!" فقط همین! دیگر چیز دیگری نگفت! به نظر من خیلی خجالت آور بود! البته دواین جانسون را نمی دانم ولی او نسبت به بسیاری از هنرپیشه هایی که با من همبازی هستند و با من بازی می کنند چنین احساسی دارد و این موضوع اصلا خوب نیست! (می خندد!).

بنابراین به جای این که به او یاد بدهم که جزئیات شغل من به عنوان یک هنرپیشه چیست بهترین چیزی که می توانم به او بگویم این است که "بهترین شغل مورد علاقه من در دنیا این است که مادر تو باشم!"

می دانی این که بخواهی یک مادر باشی و در عین حال یک سلبریتی و یک هنرپیشه موفق هم باشی موضوعی بسیار سخت است. به عبارت دیگر این که بتوانی چنین تعادلی را هم میان مادر بودن و هم میان سلبریتی بودن در خودت ایجاد کنی یک موضوع بسیار سخت و ناراحت کننده ای است که تو برای آن که بتوانی این تعادل را برقرار کنی باید تلاش زیادی بکنی. ما مادران سلبریتی باید تمام تلاش خودمان را بکنیم که تا جایی که می توانیم در عین حال که لطمه ای که فرزندانمان نمی زنیم در عین حال بتوانیم از آن ها مراقبت کنیم و علاوه بر این که نقش خودمان را به عنوان یک سلبریتی در جامعه هنری ایفا می کنیم به عنوان یک مادر نیز مراقب فرزندانمان باشیم و به آن ها یاد بدهیم که چگونه زندگی کنند! می دانی فکر می کنم این موضوع خیلی سخت است!"

فیلم نفرین جنگل فیلمی است که می توان آن را ترکیبی از جوی که در ایندیانا جونز وجود دارد و در عین حال فیلم ملکه آفریقایی با بازی کاترین هیپبورن دانست. در حقیقت در این فیلم شما مشاهده می کنید که امیلی بلانت یک قهرمان بسیار توانایی می باشد که می تواند خیلی کارها انجام دهد. البته باید به این نکته توجه داشته باشید که این فیلم دارای بسیاری از صحنه های اکشنی می باشد که در آن امیلی بلانت خودش را برای بازی کردن در این صحنه های اکشن و هیجانی از مدت ها قبل آماده می کرده است. به عنوان مثال در برخی از صحنه های این فیلم مشاهده می کنیم که امیلی بلانت به عنوان قهرمان مجبور می شود تا از نردبان هایی که در حال افتادن هستند بپرد و در میان چند نردبان متحرک از میان هرکدام از آن ها به یکی دیگر بپرد و یا کارهایی از این قبیل. البته با این که او از نظر فیزیکی خودش را برای انجام دادن بسیاری از این کارها آماده کرده است ولی خودش اعتراف می کند که بسیاری از کارهایی را که در این فیلم بازی می کند توسط بدل تعلیم دیده اش انجام می شود. او می گوید این روزها با توجه به این که بچه دارد خطر بیشتری را برای بازی کردن در چنین فیلم هایی احساس می کند. او در این رابطه می گوید:

"وقتی که بچه نداشتم احساس می کردم که خودم بهتر از دیگران (و حتی از بدل ها) می توانم این فیلم را بازی کنم در صورتی که وقتی که بچه دار شدم احساس می کنم که توانایی من برای این که خودم به جای بدل هایم در چنین فیلم هایی بازی کنم کمتر می شود. این در صورتی است که در زمان جوانی خیلی بهتر این کار را انجام می دادم. البته شاید یکی از دلایل من برای این کار وجود شوهرم باشد که به شدت از این که من چنین فیلم هایی بازی کنم می ترسد. وقتی که داشتیم فیلم "یک مکان آرام" را فیلم برداری می کردیم شوهرم به شدت از انجام دادن کارهایی که من می کردم می ترسید و حتی اوضاع به گونه ای بود که مدت ها بعد وقتی که من را در حال بازی کردن این فیلم می دیدید به اندازه ای ناراحت می شود که احساس می کردم که زانوهایش در حال لرزیدن است! بنابراین تصمیم گرفتم این فیلم نفرین جنگل را به شیوه ای بازی کنم که در آن از بدل ها هم استفاده شده باشد.

 

البته در این فیلم من خیلی می دوم و با این که شوهرم این فیلم را می بیند و می ترسد ولی من همیشه به او نگاه می کنم و می خندم و او را هم می خندانم و هر دو با هم می خندیم! این فیلم به شکلی است که من برای این که از دست یک موجود خبیث فرار کنم همیشه در حال فرار می باشم. و نکته جالب دیگر در این رابطه این است که کفش هایهم هم به پا نکرده ام! خاطراتی که از فیلم برداری این فیلم دارم به این شکل است که من در حال دیودن بر روی یک صحنه آبی هستم که بعدها قرار است با استفاده از جلوه های کامپیوتری در جای این صحنه آبی چیزهایی قرار دهند. من می دوم و باید به عنوان یک هنرپیشه وانمود کنم که چیزهایی که مشاهده می کنم حقیقت دارند که همان طور که می دانید و به احتمال زیاد هنرپیشه های دیگر هم این موضوع را تعریف کرده اند کار بسیار سختی است! چون همان طور که می دانید وقتی که ما به عنوان هنرپیشه با آدم ها و یا چیزهای معمولی سروکار داریم کار خیلی راحت می شود اما به مجردی که سروکله چیزهای عجیب و غریب در فیلم پیدا می شود که وجود خارجی ندارند و تنها با استفاده از تکنیک های کامپیوتری ساخته شده اند؛ این که ما بتوانیم خودمان را با این چیزهای جدید وقف دهیم به نظر خیلی کار پیچیده ای می آید. به عنوان مثال فرض کنید شما به عنوان یک هنرپیشه در یک پس زمینه آبی نشسته اید و مثلا قرار است این پس زمینه آبی به شیوه ای طراحی شده باشد که بعدها در شبیه سازی کامپیوتری یک سفینه ساخته شود. بنابراین شما باید فرض کنید که در یک سفینه نشسته اید! این کار با این که ممکن است در نگاه اول برای هنرپیشه کار آسانی باشد و یا ممکن است افرادی که به عنوان بینندگان این فیلم را ببینند به این نتیجه برسند که انجام دادن این کار خیلی آسان است و یک هنرپیشه به آسانی می تواند این کار را انجام دهد ولی حقیقت این است که این یک کار بسیار سخت و دشوار می باشد که نمی توان به این آسانی آن را انجام داد. به عبارت دیگر وقتی که شما به عنوان یک هنرپیشه در فضای آبی کار می کنید باید حواستان به این باشد که همان لحظه ای که کارگردان به شما گفت به عنوان مثال فرض کن حالا در این سفینه از پنجره به بیرون نگاه می کنی و می بینی که یک سفینه دیگر دارد با سرعت به جلو می آید؛ باید بتوانید این واکنش را به راحتی انجام دهید و باید بتوانید که به راحتی بدون این که چیزی بیرون از آنجا ببینید احساس کنید که می توانید این سفینه را ببینید!

بنابراین دویدن من در این فیلم بر روی سطحی که قرار بود جزیی از یک پس زمینه آبی باشد کار بسیار دشواری است و بنابراین من احساس می کردم که ممکن است با مشکلاتی مواجه شوم. ولی خوشبختانه توانستم به خوبی از پس این کار برآیم. البته در برخی از موارد واقعا مشکلاتی هم داشتم. به عنوان مثال یادم می آید که به کارگردان می گفتم: ببین جان به نظر من این سطحی که قرار است من روی آن بدوم کمی ناصاف است! مخصوصا این که من چیزی به پایم نداشتم و بنابراین این ناصافی را بهتر احساس می کردم!"

امیلی و جان در یک رستورانی در شهر لوس آنجلس در سال 2008 با هم آشنا شده بودند. امیلی در آن زمان از همسر قبلیش مایکل بابل جدا شده بود و یک شب هنگامی که داشت با یکی از دوستانش در این رستوران با هم غذا می خوردند، جان را مشاهده کرد. جان در حقیقت دوست دوست امیلی بود که آن شب با هم غذا می خوردند و بنابراین با هم آشنا شدند. در آن زمان جان خودش یک هنرپیشه موفقی بود که بیشتری معروفیتش مربوط به بازی کردن در نسخه آمریکایی فیلم "دفتر" بود. همزمان وضعیت امیلی نیز در هالیوود در حال بهبود بود و در آن زمان تازه داشت به اوج می رسید. بعدها معلوم شده بود که جان قبل از این که امیلی را ملاقات کند خیلی فیلم هایش را دوست داشته و بر روی او کراش داشته است!

امیلی به من می گوید که از زندگی زناشویی خودش با جان بسیار راضی است. او می گوید یکی از خوشبختی های او این است که توانسته با چنین مردی در زندگیش ازدواج کند و همچنین از این که توانسته در کنار او یک زندگی آرام و بدون دغدغه را بسازد بسیار لذت می برد. او همچنین می گوید که این زندگی زناشویی هم برای امیلی و هم برای جان بسیار موفقیت آمیز بوده است و در کنار هم خیلی احساس خوشحالی می کنند. در آن شب در رستوران در سال 2008 وقتی که جان امیلی را می بیند فردی را که در کنارش نشسته و در حال غذا خوردن بوده است (که او نیز جاستین تروکس که یک هنرپیشه موفق است می باشد) ترک می کند و به سمت امیلی می آید و آن ها در سال 2010 در یکی از املاک جورج کلونی با هم ازدواج می کنند و هم اکنون دو دختر به نام های هازل هفت ساله و ویولت پنج ساله دارند.

 

جان درباره نام هایی که برای فرزندانش انتخاب کرده است می گوید: "ما معمولا نام هایی را دوست داریم که بیشتر با خانم های مسن داده می شود"

جان در سال 2018 فیلم "یک مکان آرام" را کارگردانی کرده است که در آن همسرش امیلی بازی می کند. این دو برای این که فیلمشان را تبلیغ کنند یک تور بزرگ به دور دنیا داشتند و به کشورهای مختلف برای تبلیغ کردن فیلم رفتند. آن ها همچنین برای مصاحبه های مربوط به این فیلم در برنامه های تلویزیونی و تاک شو ها و مصاحبه های تلویزیونی زیادی شرکت داشته اند.

از امیلی می پرسم که معمولا این گونه است که سلبریتی ها اکثرا دوست ندارند تا جزئیاتی درباره زندگی زناشویی خودشان ارایه کنند و چرا تو این کار را انجام می دهی؟ او در پاسخ من می گوید:

"البته البته اکثر سلبریتی ها این کار را می کنند ولی من بر این باورم که نیازی نیست چیزی را کسی پنهان کنم! البته بدون تردید خیلی چیزها است که من آن را با شما و با هیچ کس دیگری به اشتراک نمی گذاریم و به کسی هم نمی گویم که این چیزها چه چیزهایی هستند! ما بیشتر از 13 سال است که داریم با هم زندگی می کنیم و بنابراین با هم می نشینیم و با هم هستیم و درباره هم حرف می زنیم! همچنین وقتی که یک زن و شوهر در یک فیلم و یا دو فیلم با همدیگر کار می کنند چگونه می توانند درباره موضوعات مختلف با هم حرف زنند؟!"

 


 

 

مدت هاست که سری فیلم های "سریع و خشن" توجه مخاطبین زیادی را در سراسر جهان به خودشان جلب کرده اند. این فیلم ها فیلم هایی اکشن هستند که رکورد فروش بسیار زیادی دارند و طرفداران بسیار زیادی در سراسر جهان پیدا کرده اند. از اکران اولین فیلم سریع و خشن مدت زمان زیاد می گذرد. در حقیقت حدودا 20 سال است که قسمت اول این فیلم به روی پرده رفته است و از آن زمان تا کنون این مجموعه فیلم ها طرفداران بسیار زیادی را پیدا کرده است که روز به روز در حال افزایش می باشد. قسمت نهم این مجموعه در سال 2019 فیلم برداری شد ولی به دلیل شیوع بیماری کرونا سینماها بسته شدند و بنابراین اکران این فیلم تغییر کرد و تاریخ آن 2021 شد و مدت کوتاهی است که این فیلم در سینماهای جهان به نمایش درآمده است. البته هنوز هم قرار است فیلم های بعدی دیگری در این مجموعه وجود داشته باشد. این مجموعه که همان طور که گفته شد تا کنون 9 قسمت از آن بر روی پرده بوده است به احتمال زیاد یک مجموعه 11 قسمتی خواهد بود. در حقیقت از آن جایی که هر سفری که آغاز می شود یک پایان هم دارد این مجموعه نیز بعد از دو فیلم سریع و خشن شماره 10 و سریع و خشن شماره 11 تمام خواهد شد. گفته می شود که به احتمال زیاد این سری در سال 2024 به اتمام می رسد.

فیلم سریع و خشن 10 که در حقیقت قسمت یکی به آخر مانده این مجموع است فیلمی است که به احتمال زیاد در سال 2023 در سینماها به نمایش درخواهد آمد. البته این فیلم را می توان قسمت اول از پایان دو قسمتی سریع و خشن دانست. به عبارت دیگر قسمت دهم این مجموعه و قسمت یازدهم این مجموعه هر دو یک داستان دارند که داستان پایانی فیلم می باشد. همچنین گفته می شود که به احتمال زیاد تعدادی از کاراکترهایی که در طول مدت فیلم های قبلی در این فیلم وجود داشته اند نیز به فیلم برخواهند گشت. در این پست قصد داریم تا اطلاعاتی را که تا کنون در رابطه با فیلم سریع و خشن 10 در دسترس داریم برای شما ارایه کنیم.

داستان فیلم سریع و خشن 10 به چه شکل خواهد بود؟

 

به احتمال زیاد در ابتدای فیلم سریع و خشن 10 که قائتا باید داستان از پایان فیلم سریع و خشن 9 آغاز شده باشد، در ابتدای داستان فیلم نهم می بینیم که  که تیم قهرمانان بر علیه جیکوب که همان بردار دام است مبارزه می کنند. جیکوب توسط سایفر نقش منفی فیلم اغفال می شود و سایفر از او می خواهد که تمام توانش را به کار بگیرد که دام را از بین ببرد. این در صورتی است که  بعد از مدتی متوجه می شویم که چون سایفر به جیکوب خیانت می کند بازهم جیکوب نظرش را عوض می کند  وسعی می کند تا از دام و گروهش حمایت کند و به سایفر ضربه بزند. البته سایفر فرار می کند.

بنابراین می توان انتظار داشت که سایفر سعی می کند تا در قسمت دهم فیلم دوباره برگردد و این بار تمام تلاشش را خواهد که خانواده دام را نابود کند! از آن جایی که سایفر نقش منفی اصلی این فیلم است و از آن جایی که هنوز نمرده است و از آن جایی که بازیگری که نقش آن را بازی می کند یعنی شارلیز ترون بازیگری است که قرار است در قسمت های بعدی این فیلم یعنی قسمت 10 و 11 هم بازی کند بنابراین یکی از مهم ترین و قوی ترین حدس هایی که می توان زد این است که سایفر دوباره برگردد و این بار با نقشه های جدیدی که در سر می پرواند قصد نابود کردن دام و خانواده اش و گرفتن انتقامش از آن ها را بکند.

همچنین یکی دیگر از المان های مهمی که در داستان شماره نهم سری فیلم های سریع و خشن می بینیم این است که هان لو، که به نظر می رسید بوسیله دکارت شاو کشته شده است دوباره برمی گردد.

بنابراین می توان انتظار داشت که در قسمت دهم این مجموعه شاهد آن خواهیم بود که این کاراکتر هم در داستان نقش بسیار مهم و اساسی خواهد داشت.

البته درباره این که داستان این فیلم دقیقا به چه شکلی خواهد بود نمی توان اظهار نظری کرد ولی می توان به راحتی گفت که که برخی گمانه زنی های دیگری که در این رابطه وجود دارد می تواند شامل بررسی کردن موضوع محو شدن "آقای هیچ کس" باشد و یا حتی ممکن است داستان در رابطه با "برایان اوکانر" و بازگشت او باشد.

البته هرچه می دانیم حدس است و برای این که حقیقتا بفهمیم که در این قسمت از مجموعه چه اتفاقاتی قرار است بیفتد تنها کاری که می توان کرد این است که تا سال 2023 و تا زمانی که قسمت دهم این مجموعه قرار است اکران شود صبر کنیم و ببینیم که عاقبت کار به کجا خواهد رسید.

کدام هنرپیشه ها برای بازی در فیلم برمی گردند؟

 

تا کنون، تنها هنرپیشه هایی که حضور آن ها در این فیلم قطعی است و اطمینان داریم که به این سه گانه برمی گردند، وین دیزل (هنرپیشه نقش اصلی این فیلم و بازیگر نقش قهرمان فیلم یعنی "دام")، رپر کاردی بی (بازیگر نقش لیسا) به عنوان هنرپیشه های اصلی و همچنین میشل رودریگرز (بازیگر نقش لتی)، تیرس گیبسون (بازیگر نقش رومن)، لوداکریس (بازیگر نقش تج)، جوردانا بروستر (بازیگر نقش میا) و سانگ کانگ (بازیگر نقش هان)، جیسون استاتهوم (بازیگر نقش دکارت شاو)، ناتالی امانول (بازیگر نقش رامسی) ، شارلیز ترون (بازیگر نقش سایفر) و جان سینا (بازیگر نقش جیکوت تورتو) هستند.

البته وین دیزل در مصاحبه هایی که در این رابطه انجام داده درباره احتمال این که برخی دیگر از بازیگرانی از جمله بازیگرانی که در فیلم های قبلی این مجموعه بوده اند نیز به کار بپیوندند صحبت کرده است. به عنوان مثال او گفته ممکن است برخی از بازیگران قبلی مانند اوا مندس (که در فیلم نقش مونیکا فونتس را بر عهده داشت) نیز برای بازی کرن در قسمت دهم این فیلم به فیلم بپیوندند. این در صورتی است که بر اساس منابع معتبر به احتمال زیاد دواین جانسون در قسمت دهم این فیلم بازی نمی کند به این دلیل که بیان کرده است که به علت مشکلاتی که سر صحنه فیلم برداری قسمت هشتم این مجموعه با وین دیزل پیدا کرده است نقش خودش را به عنوان مامور لوک هوبز در فیلم های سریع و خشن 10 و 11 تکرار نخواهد کرد. بنابراین به احتمال زیاد نقش به شان بوسل می رسد که هم اکنون سه قرارداد بزرگ را با کمپانی یونیورسال امضا کرده است و تنها یک فیلم برای آن ها بازی کرده در صورتی که دو فیلمش هنوز خالی است.

درباره افرادی که در پشت صحنه این فیلم کار می کنند باید گفت که به احتمال زیاد این فیلم توسط جاستین لین کارگردانی می شود که خودش به عنوان کارگردان در کارگردانی کردن چنین فیلم هایی حرفه ای است و حتی در فیلم های قبلی سریع و خشن نیز سابقه طولانی کارگردانی دارد! همچنین اطلاعات چندانی در رابطه با افرادی که به عنوان افراد پشت صحنه در این فیلم کار می کنند وجود ندارد ولی احتمال دارد که افرادی که در پشت صحنه فیلم های قبلی و با کارگردانی جاستین لین کار می کردند در این فیلم حضور داشته باشند ولی به احتمال زیاد دنیل کیسی که در قسمت نهم فیلم سریع و خشن حضور داشت به این فیلم بر نمی گردد.

تاریخ اکران فیلم سریع و خشن 10 چه زمانی خواهد بود؟

 

به نظر می رسد که کمپانی فیلم سازی یونیورسال تاریخ اکران گسترده این فیلم را 7 آپریل 2023 قرار داده باشد. این در صورتی است که اگر چنین تاریخی درست باشد می توان انتظار داشت که فیلم دهم از این مجموعه در حقیقت دومین فیلمی از این مجموعه باشد که در مراسم عید پاک اکران می شود. اولین فیلمی از این مجموعه که در مراسم عید پاک اکران شده بود فیلم سریع و خشن شماره 7 بود که در همان هفته اول اکران خودش بیش از 384 میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت.

 

آیا تا کنون تریلری برای این فیلم وجود دارد؟

 

فعلا برای این فیلم هیچ تریلری وجود ندارد چون هنوز حتی فیلم برداری این فیلم شروع نشده است و بنابراین قرار است از ماه ژانویه فیلم برداری این فیلم آغاز شود و به احتمال زیاد بعد از چند ماه تریلر این فیلم در دسترس قرار خواهد گرفت.

 

 


 

 

 

اگر امروز صبح مشاهده کردید که پرندگان مانند روزهای قبلی به خوبی نمی خوانند، اگر امروز صبح می دیدید که آفتاب در نیامده بود، اگر امروز صبح می دیدید که دنیا به شیوه ای متفاوت بود، به این دلیل بود که دواین جانسون امروز صبح ورزش نکرده است!!!

دواین هر روز صبح بدون استثا قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار می شود و شروع به ورزش کردن در باشگان بدنسازیش می کند.

الیته زندگی این قهرمان فیلم های اکشن به آن شکلی نیست که شما فکرش را می کنید! در حقیقت پدر دواین نیز مانند خود او یک ورزشکار بوده است. اما او را از سن 13 سالگی بیرون کرده! خود دواین درباره رابطه اش با پدرش می گوید: "پدر من بسیار سخت گیر بود! او فردی بسیار بسیار بسیار سخت گیر بود به این شکل که وقتی که من تنها 13 سال داشتم من را از خانه بیرون کرده بود! اولین خاطره ای که من از پدرم دارم این است که او یک روز در کنار یک استخر ایستاده بود و سپس به من گفت که جلو بیایم. در آن زمان من تنها 2 سال داشتم. وقتی که جلو آمدم او بدون این که حرفی بزند مرا هل داد و در استخر انداخت! به همین دلیل است که من همیشه فکر می کنم از نظر روحی ناسالم هستم و بنابراین نیاز به درمان دارم!"

 

او در سن 13 سالگی از خانه بیرون انداخته شد و بنابراین مجبور بود تا در مکان های مختلف زندگی کند بدون این که سرپناهی داشته باشد. او به مدرسه های مختلف می رفت و مجبور می شد برای این که پول اجاره خانه اش را درآورد کار کند. او درباره دورانی که به آن شکل گذرانده بود می گفت: "من مجبور بودم همیشه کار کنم! از آن دوران خاطرات خوبی ندارم! خیلی به من سخت گذشت!" او همیشه از آن دوران به تلخی یاد می کند. وقتی که از او در رابطه با پدر و مادرش و دورانی که تا قبل از 13 سالگی تجربه کرده است پرسیده می شود او می گوید: "بسیار به من بد گذشت. وقتی که بچه بودم همیشه شاهد این بودم که پدر و مادرم با هم جنگ می کردند. همچنین احساس می کردم که ناتوان هستم از این که به خانواده ام کمک کنم. آخر می دانی خانواده ما خیلی فقیر بودیم و بنابراین برای این که بتوانم پول بیشتری پیدا کنم احساس مسئولیت می کردم در صورتی که نمی توانستم کاری بکنم. هنگامی که 12 سال داشتم با خانواده ام به هاوایی مهاجرت کردیم. در آن جا خانواده مادرم زندگی می کردند. ما رفتیم تا با آن ها زندگی کنیم. در آن زمان مادرم با پدرم خیلی دعوا می کردند و در عین حال من از این وضعیت و از این که فقیر بودم خیلی ناراحت بودم."

 

ولی او تمام این سختی ها را پشت سر گذاشته و تبدیل به ستاره ای شده است که هم اکنون هست. دواین مرد خانواده است. معمولا وقتی که خبرنگاران درباره فرزندانش از او سال می کنند می گوید: " وقتی که برای اولین بار ازدواج کردن خیلی جوان بودم. بعد از مدتی صاحب یک دختر شدم. در حقیقت من دخترم سیمون را وقتی 29 ساله بودم داشتم" سیمون دختر بزرگش است. دختر بزرگ او حاصل ازدواجش با همسر قبلی او یعنی دنی گارسیا می باشد. دنی گارسیا اکنون یک مدیری است که کار مدیریتی انجام می دهد. او می گوید: "ما مردها وقتی که جوان هستیم هنوز هم خیلی خامیم و هنوز خیلی چیزها است که باید یاد بگیریم. من فکر می کنم که مردها تا زمانی که خیلی مسن شوند از نظر عقلی به بلوغ نمی رسند. بنابراین خوشحالم که دوباره سال ها بعد ازدواج کرده ام و دوباره بچه دار شده ام.

همچنین او معمولا درباره دوران جوانی که داشته است می گوید: "هنگامی که یک نوجوان بودم احساس می کردم که نسبت به هم سن و سال هایم از اندام بزرگتری برخوردار می باشم. و حقیقتا هم همین طور بود. آن ها هم چنین احساسی را نسبت به من داشتند و همیشه این موضوع را به من یادآوری می کردند. در حقیقت وقتی که من نوجوان بودم، مثلا وقتی که 15 یا 16 ساله بودم درست مانند افرادی بودم که حداقل 35 سال سن دارند. بنابراین هم سن و سال های من من را برای این که به این اندازه درشت بودم مورد تمسخر قرار می دادند و به من می خندیدند. آن ها به من می خندیدند به این دلیل که فکر می کردند من یک پلیس مخفی هستم!! جالب است که امروزه نیز همین احساس برای بسیاری از افرادی که ما من کار می کنند وجود دارد. به عنوان مثال وقتی که برای اولین بار برای یکی از فیلم هایم به نام رمپیج به پیش کارگردان رفتم، او گفت که خدای من او حقیقتا درشت اندام است! این موضوع موضوعی است که من همیشه با آن روبرو بوده ام و در بسیاری از موارد هم این موضوع من را آزار می داده است. ولی من همیشه سعی می کردم تا با این موضوع کنار بیایم. همیشه سعی می کردم تا این موضوع را به نفع خودم تغییر دهم. با این که آن ها فکر می کردند که من انسان درشت اندامی هستم ولی می توانستم از این ویژگی مثبت استفاده کنم تا بهتر زندگی کنم. به عبارت دیگر من تصمیم گرفتم تا از بدنم استفاده کنم تا تبدیل به یک هنرپیشه موفق شوم و حالا هم جلوی شما ایستاده ام در حالی که یک هنرپیشه موفق هستم."

او یک هنرپیشه بسیار موفق است که در فیلم های زیاد بازی کرده است. جدیدترین فیلم او نیز فیلم سریع و خشن 9 است که مدت کوتاهی پیش در سینماهای جهان اکران شده است. البته این فیلم در سال 2019 اکران شده بود ولی به دلیل شرایط ویژه ای که در سینماها و در دوران کرونا بوجود آمد اکران شدن این فیلم به دوران بعد از کرونا موکول شد و برای مدت طولانی در حالی که بسیاری از هواداران این فیلم برای اکران هرچه زودتر این فیلم انتظار می کشیدند، نهایتا فیلم اکران شد. او در این فیلم در کنار بازیگرانی همچون وین دیزل و شارلیز ترون و میشل رودریگرز و جیسون استاتهوم به ایفای نقش پرداخته است. او همیشه درباره یلم هایی که بازی کرده است می گوید:"من در فیلم هایی بازی کردم که معمولا فروش خوبی داشتند. حتی همین اواخر یادم می آید که ژورنال وال استریت فروش یکی از فیلم های من را به میزان 22 میلیون دلار معرفی کرد که میزان بسیار بالایی است. همچنین اعلام شده است که دنباله فیلم جومانجی بیش از 1 میلیارد دلار فروش داشته است! و البته با تمام احترامی که برای دوست خوبم جک بلکه که در این فیلم هم بازی کرده است قایل هستم ولی باید بگویم که تمام موفقیت این فیلم را نباید تنها مدیون جک بلک دانست!"

 

درباره این که انرژی کاری دواین زیاد است از او تعاریف زیادی می شود. به عنوان مثال بسیاری از افرادی که با او در فیلم های مختلفش بازی کرده اند درباره او می گویند که فردی بسیار پرمشغله و در عین حال سرشار از انرژی می باشد به شیوه ای که می تواند به راحتی میان کارهایی که انجام می دهد و ورزش و همچنین رسیدن به زندگی خانوادگی که به عنوان یک پدر دارد رابطه منطقی برقرار کند. که درباره او می گفتند که او همزمان با این که داشت فیلم رمپیج را فیلم برداری می کرد (که یکی از فیلم های اکشن و بسیار موفق اوست)  برای برنامه های "زنده شنبه شب" هم برنامه اجرا می کرده و همچنین در این کار بسیار موفق بوده است! افرادی که با او کار می کنند همگی بر این باورند که او بسیار پرانرژی می باشد. آن ها می گویند که او خیلی انرژی دارد و حتی همزمان با فیلم برداری فیلم رمپیج و شرکت کردن در برنامه شنبه شبها یا SNL     برای شرکت اپل هم تبلیغ می کرد و در عین حال با همه این ها هر روز صبح ساعت 3:30 صبح بلند می شده و ورزش می کرده  و همزمان همه این کارها را انجام می داده ای! آن ها می گویند نمی دانم او چگونه این کار را می کند و نکته دیگر این است که او مرد خانواده هم هست! یعنی علاوه بر همه این ها به خانواده نیز رسیدگی می کند! یعنی علاوه بر این که به چندین کار در طول مدت شبانه روز رسیدگی می کند به خانواده خودش هم رسیدگی می کند! و همیشه به عنوان پدر خانواده در کنار خانواده اش حضور دارد و یک زندگی بسیار موفق هم دارد.

وقتی که دواین جوانتر بود یعنی زمانی که به کالج می رفت دوست داشت تا پلیس شود. در حقیقت این علاقه پلیس شدن از همان دوران نوجوانی و جوانی در او وجود داشت. او دوست داشت با به عنوان یک مامور FBI   به جامعه اش خدمت کند. این در حالی بود که وقتی که بزرگتر شد تصمیم گرفت تا به سمت هنر برود و یک هنرپیشه شود. او حتی هم اکنون که هنرپیشه شده است بازهم علاقه به پلیس بودن را فراموش نکرده و دوست دارد تا پلیش شود. البته با این وجود او از این که یک هنرپیشه باشد راضی است ولی حقیقت این است که فکر می کند که از این کار بهتر هم هست. به عنوان مثال او فکر می کند در صورتی که بتواند کاری انجام دهد که به مردم بهتر و بیشتر خدمت کند راضی تر می شد. او می گوید: " اکثر نقش هایی که من به عنوان یک هنرپیشه بازی می کنم نقش هایی هستند که مربوط به انسان هایی می باشند که در زمینه های مختلف مهارت های زیادی دارند (که اکثر این مهارت ها مربوط به مهارت های جنگی و مبارزه می شوند) و در عین حال این افراد بسیار حساس هستند و در عین حال قلبی رعوف دارند و به خانواده هم توجه می کنند. او بر این باور است که معمولا تمام نقش هایی که بازی می کند در این دامنه هستند. او می گوید: "من معمولا نقشی را بازی نمی کنم که در آن یک بیمار روانی و یا یک فرد قاتل باشم که هیچ عاطفه ای ندارد به این دلیل که بازی کردن این نقش و یا نقش هایی مانند آن اصلا به من نمی خورد!" او می گوید: "بسیاری از دوستان من بر این باور هستند که یک هنرپیشه خوب هنرپیشه ای است که بتواند در عین حال که نقش های مثبت بازی می کند بتواند کمی هم نقش های پیچیده تر بازی کند. آن ها می گویند همه ما انسان ها سفید و یا سیاه نیستیم بنابراین در صورتی که تو بتوانی علاوه بر این که یک نقش مثبت بازی می کنی یک نقش منفی هم بازی کنی شانس این که تبدیل به یک هنرپیشه بهتر بشوی برای تو بیشتر می شود. ولی حقیقت این است که به نظر من افرادی که پول داده اند تا بیایند و بازی من را ببینند دوست ندارند تا من آن روی منفی خودم را به آن ها نشان دهم! بنابراین من فکر می کنم این حرف دوستانی که به من در این رابطه می گویند برای من درست نیست و من برای این که بتوانم خوب نقش بازی کنم نیازی به این ندارم که خودم را گاهی به عنوان یک نقش منفی و گاهی به عنوان یک نقش مثبت نشان دهم و همین که هستم برای آن ها بسیار معقول و قابل قبول است. آن ها نیاز به یک قهرمان دارند و پول زیاد می دهند تا من را در نقش این قهرمان ببینند بنابراین نیازی نیست که فکر کنند من فردی بدجنس و یا حتی فردی پیچیده هستم که ممکن است منفی باشد و ممکن است مثبت باشد!"

دواین خودش علاوه بر این که هنرپیشه است یک ورزشکار بسیار موفق هم هست. او در برنامه هایی که اجرا می کند به دنبال این است که مخاطبین و افرادی که کارهای او را دوست دارند از او چه می خواهند. به عنوان مثال او سال های طولانی وقت صرف رفتن به نقاط مختلف کشور آمریکا و یا حتی در برخی از موارد کشورهای دیگر کرده است تا بررسی کند که مخاطبین از او چه می خواهند. او دوست دارد بداند که افرادی که او را دوست دارند دوست دارند که "قهرمانشان" به چه شکلی باشد. او همیشه می گوید یکی از مهم ترین چیزهایی که من به آن توجه می کنم توجه کردن به "مخاطبین" است و بنابراین شما باید سعی کنید تا همیشه مخاطبین خودتان را خوشحال نگه دارید. داستان من به این شکل است که من به طور کلی دوست دارم تا تمام مخاطبینم را حتی در تمام دنیا راضی نگه دارم. آن ها دوستان من هستند و آمده اند که فیلم های من را ببینند. من سال های سال است که برای آن ها فیلم بازی می کنم و بنابراین سعی کرده ام تا برای آن ها اعتماد ایجاد کنم. آن ها باید به من به عنوان قهرمانشان اعتماد داشته باشند در غیر این صورت با مشکلات جدی مواجه خواهم شد. اصلا هدف من این است که فیلم هایی بازی کنم که باعث شود این مخاطبین نسبت به من احساس خوبی داشته باشند. بنابراین در صورتی که فیلمی به من پیشنهاد شود اولین چیزی به من به آن فکر می کنم این است که نقشی که من در این فیلم دارم چیست. در صورتی که آن ها من را به عنوان یک قهرمان و به همان عنوانی که هستم قبول کنند بازی کردن در این فیلم را می پذیرم. به عبارت دیگر در صورتی که آن ها باور کنند که فیلمی که من در آن بازی می کنم همان فیلمی است که می خواهند ببینند من می توانم اعتماد آن ها را بدست بیاورم. آن ها باید بدانند که من قهرمانشان هستم و همان کاری را باید انجام دهم که آن ها می خواهند. من به هیچ عنوان دوست ندارم که این اعتمادی را که در آن ها ایجاد شده است خراب کنم. در صورتی که من فیلمی را بازی کنم که اطمینان داشته باشد که معروف می شود و پول زیادی به من داده می شود اما بدانم که این فیلم فیلمی است که ممکن است در آن نتوانم آن طور که باید و شاید قهرمانشان باشم بدون تردید چنین فیلمی را بازی نمی کنم به این دلیل که در این حالت آن ها دیگر من را به صورتی که باید قهرمانشان بوده باشم قبول نمی کنند. بنابراین بازی کردن در یک فیلم برای من جنبه مادی ندارد و اول از همه چیز دوست دارم تا نقش آدم های خوب را بازی کنم."

یکی دیگر از نکته های بسیار مهم در زمینه زندگی دواین جانسون این است که او مرد خانواده است. خانواده او می گویند او در عین حال که فردی بسیار فعال است و در عین حال که تمام تلاشش را می کند که زندگی پرمشغله خودش را نگه دارد مردی است که همیشه به خانواده اش ارزش می دهد و همیشه سعی می کند تا در کنار آن ها باشد. خود او در این رابطه می گوید:" با این که نقش های زیادی بازی می کنم که در این نقش ها قهرمان هستم و زندگی انسان ها را نجات می دهم ولی حقیقت این است که مهم ترین چیزی که در زندگی برای من مهم است (علاوه بر نجات دادن جان افراد دیگر که البته این کار را در فیلم هایم انجام می دهم!) دخترم است!" او می گوید که در رابطه با پدر بودن چیزهای زیادی را فرا گرفته است که می تواند به او کمک کند تا کار پدر بودن را بهتر انجام دهد. او می گویم: "از چیزهایی که من در رابطه با فرزندانم یاد گرفته ام که فکر می کنم خیلی می تواند بر روی زندگیم در آینده و رابطه ای که در آینده با دخترانم دارم موثر باشد، احساس همزادپنداری، حساسیت و توانایی برای بهتر گوش دادن می باشد."

 

 

 

 


21. گروچو مارکس در آسانسو با گرتا گاربو ملاقات کرد!

?

گروچو مارکس در یکی از مصاحبه هایی که با "دیک کاوت" مجری برنامه تلویزیونی "شوی دیک کاوت" داشت تعریف کرد که یک روز در آسانسور زنی که یک کلاه با اندازه بسیار بزگر بر سر گذاشته بود به او نزدیک شده بود و خواست از او امضا بگیرد. گروچو مارکس که از بزرگ بودن کلاه این زن ناراحت شده بود کلاه او را برداشت و این کلاه را به شکل عمودی بر روی سر او گذاشت تا تمام صورتش را بپوشاند. وقتی این زن از کار گروچو مارکس عصبانی شد، خودش را معرفی کرد و به او گفت که من "گرتا گاربو" هستم!

22. گروچو مارکس عاشق کیک پنیری بود!

?

گروچو مارکس شیفته این بود که به عنوان دسر بعد از غذایش کیک پنیری بخورد! البته او این کیک های پنیری را از یک رستوران مخصوصی که نزدیک به محل زندگیش بود سفارش داد. در سال 1972 او با یکی از منتقدان سینما به نام اج رابرت ملاقات کرد و بعد از این که نهار را با هم خوردند از رستوران مورد نظر دو کیک پنیری سفارش داد و به راجر گفت که دیوانه این است که به عنوان دسر بعد از غذا کیک پنیری بخورد!

23. گروچو مارکس را در رده بزرگترین کمدین های دنیا (مانند چارلی چاپلین) قرار می دهند!

?

گروچو مارکس را به عنوان یکی از بزرگترین کمدین هایی که قرن بیستم به خودش دیده است قرار می دهند. او در کنار چارلی چاپلین و چند تن دیگر به عنوان اسطوره های تکرارنشدنی تاریخ کمدی دنیا معرفی شده اند. البته با این که گروچو مارکس نسبت به چارلی چاپلین کاملا متفاوت بود و شیوه کارش با او کاملا فرق داشت ولی با این حال او را می توان در زمره هنرمندانی از قبیل چارلی چاپلین قرار داد.

24. گروچو مارکس با موسیقی دان معروف "آلیس کوپر" رابطه دوستی صمیمی داشت!

?

گروچو مارکس با افراد مختلفی که در زمینه های گوناگون هنری فعالیت می کردند دوست بود. مخصوصا او با افرادی که در زمینه موسیقی فعالیت داشتند دوستی مخصوصی داشت. از جمله موسیقی دانانی که گروچو با او خیلی دوست شده بود؛ آلیس کوپر بود. این دو نفر معمولا بعد از این که آلیس کوپر در کلوپ های شبانه برنامه اجرا می کرد ملاقات می کردند و ساعت هایی را با هم می گذراندند و حتی کوپر یک نقاشی بزرگ از گروچو را بر روی جلد یکی از آلبوم های موسیقیش گذاشت.

25. گروچو مارکس دوبار تقاضای فدریکو فلینی کارگردان بزرگ ایتالیایی برای همکاری را رد کرد!

?

اکثر هنرپیشه ها منتظر فرصتی برای این هستند که کارگردانی بزرگ به آنها پیشنهادی بکند و آنها بتوانند در فیلمی که این کارگردان ساخته است بازی کنند تا بتوانند معروف شوند. اما ظاهرا این موضوع برای گروچو مارکس اینگونه نبوده است! فدریکو فلینی کارگردان بزرگ ایتالیایی یکی از طرفداران پر و پا قرص گروچو مارکس و برادرانش بود و دو بار به او پیشنهاد داد تا در فیلم هایش با او همبازی شود. اما گروچو مارکس هر دو بار تقاضای این کارگردان را رد کرد!

26. گروچو مارکس هرگز برای یک جایزه بزرگ فیلم حتی نامزد هم نشد!

?

در طول سال های فعالیت هنری گروچو مارکس، او هرگز حتی نامزد دریافت جایزه بزرگی برای فیلم هایی که بازی کرده بود نشد. او هرگز نه موفق به نامزدی دریافت جایزه گلدن گلوب شد و نه نامزدی اسکار را بدست آورد و نه برای جایزه دیگری مانند کن و غیره نامزد شد. البته در سال 1974 برای فعالیت هایی که در زمینه سینما انجام داده بود به او یک اسکار افتخاری دادند. زمانی که این جایزه را دریافت کرد در حقیقت آخرین باری بود که او در مناظر عمومی در تلویزیون ظاهر شد.

27. "سام وودز" کارگردان فیلم "شبی در اپرا"ی گروچو مارکس از جوک های پشت صحنه او شدیدا ناراحت بود!

?

وقتی که گروچو مارکس به همراه برادران خودش در حال فیلم برداری فیلم "شبی در اپرا" بودند؛ گروچو مارکس مدام درباره پروسه ساخت فیلم شوخی می کرد و جوک های مختلفی تعریف می کرد. این جوک ها کم کم کارگردان را عصبانی کرد و باعث شد تا بین آنها درگیری هایی ایجاد شود. البته خوشبختانه در مجموع روند کار به خوبی پیش رفت و فیلم با موفقیت همراه شد.

28. گروچو مارکس در زندگی خودش کتاب های زیادی نوشت!

?

با این که حرفه اصلی گروچو مارکس در حقیقت کمدین بودن بود ولی او در طول زندگیش کتابهای زیادی نوشت. او به ادبیات نیز علاقه زیادی داشت و همیشه سعی می کرد تا در اوقات بیکاریش کتاب بخواند. او در طول زندگیش در مجموع 8 کتاب نوشت و حتی یکی از کتاب هایش بوسیله کتابخانه کنگره برای بخش فرهنگی انتخاب شد! او بعدها از این موضوع به عنوان یکی از بهترین اتفاقاتی که در طول زندگی برایش افتاده است نام برد!

29. گروچو مارکس "نمی خواست عضو کلوپی باشد که او را به عضویت پذیرفته است!"

?

گروچو مارکس شدیدا به ادبیات علاقه داشت و همیشه دوست داشت تا عضو گروه هایی شود که متشکل از نویسندگان و افرادی بودند که کارشان مرتبط با ادبیات است. یک بار او را به کلوپی که متشکل از جمعی از نویسندگان و روشنفکران ادبی بود در بورلی هیلز دعوت کردند. او انتظار داشت که اعضای این گروه مدام درباره فرهنگ وهنر و ادبیات با هم حرف بزنند اما متوجه شد که به جای آن این اعضا بیشتر دوست داشتن را وقتشان را به نوشیدن نوشیدنی های مختلف و بازی با کارت و کارهایی از این قبیل بگذرانند. او که از این شیوه وقت گذرانی آنها در این کلوپ ناراحت شده بود یکی از جمله های معروفش را گفت: "نمی خواهم عضو کلوپی شوم که مرا به عضویت می پذیرد!" این جمله بعدها به عنوان یکی از معروف ترین جمله های او درآمد!

30. در سال 1943 او یک نامه طنزآلود به سربازان جنگ جهانی نوشت!

?

در سال 1943 از گروچو مارکس خواسته شد تا به سربازان آمریکایی که در دوران جنگ جهانی دوم در حال جنگ بودند نامه ای بنویسد. او نیز قبول کرد و نامه ای با مضمونی بسیار طنزآلود به آنها نوشت که بعدها کمدین های بسیاری از جوک ها و عبارت های خنده دار این نامه استفاده کردند!

31. گروچو مارکس بدون این که به مضراتی که سیگار کشیدن برای سلامتی دارد توجهی داشته باشد، هم در تمام نمایش هایش و هم در زندگی خصوصیش سیگار می کشید!

?

گروچو مارکس در تمام عمرش هم در زندگی خصوصی و هم در نمایش هایش سیگار می کشید. او اصلا به مضراتی که سیگار کشیدن برای سلامتی دارد توجهی نمی کرد و حتی می گفت که سیگار یکی از ابزارهایی است که یک کمدین موفق باید همیشه به همراه داشته باشد!

32. گروچو مارکس یک بار بر روی مکانی که هیتلر در آن جا خودکشی کرده بود رقصید!

?

در سال 1964، گروچو مارکس به همراه جمعی از دوستانش به آلمان شرقی رفتند تا از روستای کوچکی که مادر گروچو در آن به دنیا آمده بود بازدید کنند. وقتی که به آن جا رسیدند متوجه شدند که در زمان جنگ جهانی دوم ارتش نازی به آن جا حمله کرده است و قبرستانی را که در آن جا وجود داشته خراب کرده است! گروچو مارکس که این این موضوع خیلی ناراحت شد به همراه دوستانش به برلین و به مکانی که هیتلر در آن جا خودکشی کرده بود رفت و از آن ساختمان بالا کشید و شروع به رقصیدن بر روی آن مکان کرد. او در حقیقت داشت بر روی قبر هیتلر می رقصید! یکی از دوستان او که در آن زمان شاهد ماجرا بود صحنه را این گونه توصیف کرد: "هیچ کس برای رقصیدن او دست نمی زد! نمی خندید!"

33. گروچو مارکس از میان برادرانش بیشتر به "میلتون مارکس" نزدیک بود!

?

گروچو مارکس از میان برادرانی که داشت بیشتر به میلتون مارکس نزدیک بود. نام هنری میلتون مارکس در حقیقت "گامو مارکس" بود. گامو و گروچو در تمام مدت زندگیشان دوستان خوبی بودند و هنگامی که گامو در ماه آوریل سال 1977 درگذشت، خانواده او دوست نداشتند خبر مرگش را به گروچو (که در آن زمان بیمار و ضعیف بود) بگویند. گروچو هم چند ماه بعد از این ماجرا مرد در حالی که هرگز نمی دانست که برادرش چند ماه قبل از خودش مرده است!

34. گروچو مارکس دوست نداشت تا چهره منفی از او به عنوان یک پدر خانواده معرفی شود!

پسر گروچو مارکس یعنی آرتور مارکس درباره پدرش و زندگی خصوصی آنها دو کتاب نوشت که در هیچ کدام از آنها شخصیت گروچو مارکس در خانواده شخصیت خوبی معرفی نشده بود. او اولین کتابش را زمانی نوشت که گروچو هنوز زنده بود و با این که شخصیتی که از گروچو در این کتاب معرفی شده بود به اندازه شخصیتی که در کتاب دوم آرتور مارکس (که بعد از مرگ گروچو مارکس نوشته شد) نوشته شده بود منفی نبود ولی گروچو مارکس پسرش و ناشران را تهدید کرد که در صورتی که بخش هایی که مرتبط با شخصیت او است را تغییر ندهند، آنها را مورد پیگرد قانونی قرار می دهد! آنها نیز مجبور شدند کتاب را تغییر دهند. ولی در کتاب دوم شخصیت گروچو مارکس خیلی منفی تر از کتاب اول معرفی شد.

35) گروچو مارکس با این که یک کمدین بسیار موفق بود ولی پدر موفقی نبود!

با این که به عنوان یک کمدین آوازه او تمام جهان را پر کرده بود ولی به عنوان یک پدر نتوانست موفق عمل کند. پسر او آرتور مارکس درباره پدرش می گفت او هرگز نمی خواست که از نظر احساسی به فرزندانش نزدیک شود و همیشه دوست داشت فاصله اش را با آنها حفظ کند. فرزندان او فکر می کردند که این شیوه برخوردی که او با آنها داشت به دلیل گذشته خودش گروچو و مشکلاتی که در کودکیش داشت بود.

36. گروچو مارکس تا لحظات آخر عمر شوخ طبعی خودش را حفظ کرد!

?

گروچو مارکس فردی بسیار شوخ طبع بود و این شوخ طبعی را تا آخرین لحظات عمرش حفظ کرد. افرادی که او را می شناختند می گفتند که او حتی وقتی که به دلیل بیماری بسیار ضعیف شده بود باز هم دوست داشت تا با آنها شوخی کند و روحیه طنز خودش را حفظ کند. یکی از دوستان نزدیک گروچو به نام "جورج فمنان" گروچو را در زمانی که در آخرین روزهای زندگیش در بیمارستان بستری شده بود ملاقات کرد. او به گروچو کمک کرد تا از روی ویلچیرش بلند شود و بر روی تختش بخوابد. وقتی که او را بر روی تختش خواباند، گروچو در حالی که دراز کشیده بود از او خواست را سرش را جلو بیاورد. سپس به آرامی در گوش او زمزه کرد: "فنمان، تو هیچ وقت در رقصیدن مهارت نداشتی!!!"

37. گروچو مارکس به دلیل ذات الریه درگذشت!

?

در تاریخ 22 ژوئن سال 1977 گروچو مارکس به دلیل عوارض ناشی از بیماری ذات الریه در بیمارستان بستری شد. متاسفانه پزشکان تشخیص دادند که این بیماری بسیار کشنده است بنابراین نمی توانستند کار زیادی برای او بکنند. گروچو مارکس دو ماه بعد در سن 86 سالگی در این بیمارستان درگذشت.

38. گروچو مارکس تنها سه روز بعد از الویس پریسلی درگذشت و همین باعث شد که توجه رسانه ای کمتری به مرگ او شود!

?

با وجود این که گروچو مارکس یکی از بزرگترین هنرمندان و کمدین های زمان خودش بود و با وجود این که تاثیرات زیادی بر روی صنعت فیلم و سینما و به خصوص بر روی دنیا کمدی و کمدین های دیگر گذاشت ولی متاسفانه مرگ او به اندازه ای که باید و شاید تحت پوشش رسانه ای قرار نگرفت. دلیل عمده آن هم این بود که او تنها سه روز بعد از الویس پریسلی درگذشت! بنابراین در آن زمان اکثر توجه ها به مرگ الویس پریسلی بود و بیشتر به او توجه می کردند.

39. گروچو مارکس دوست داشت تا روی سنگ قبرش بنویسند: "متاسفم، نمی توانم بلند شوم!"

?

گروچو مارکس را در قبرستان ادن مموریال پارک (Eden Memorial Park) در شهر لوس آنجلس به خاک سپردند. بر روی سنگ قبر او هیچ چیزی نوشته نشده است. ولی خود گروچو مارکس قبل از این که از دنیا برود درباره این که دوست دارد بر روی سنگ قبرش چه بنویسند پیشنهادی داده بود: "متاسفم! نمی توانم بلند شوم!"

?


?

  ?

روچو مارکس یکی از معروف ترین کمدین های قرن بیستم است. او یکی از اعضای گروه "برادران مارکس" بود که گروهی متشکل از چند برادر کمدین بودند و در اوایل کار سینما، بر دنیای کمدی حکمفرمانی می کردند. گروچو مارکس همچنین به داشتن مهارت های شخصی کمدی معروف بود ولی بر خلاف بسیاری از کمدین های جهان، زندگی گروچو مارکس سرشار از نکته های خنده دار نبود!در ادامه این مطلب قصد داریم تا 39 دانستنی جالب را از زندگی این کمدین بزرگ برای شما ارایه کنیم.

1. نام اصلی او "جولیوس هنری مارکس" بود!

?

جولیوس هنری مارکس در تاریخ 2 اکتبر سال 1890 در محله منهتن نیویوک به دنیا آمد. او سومین فرزند از پنج فرزند سام مارکس و مینی شوهنبرگ بود.

2. دایی گروچو نیز یک کمدین بود!

?

گروچو مارکس در خانواده اش تنها فردی نبود که به عنوان کمدین کار می کرد. علاوه بر او دایی اش نیز (یعنی آبراهام شوپنبرگ) یک کمدین موفق بود و از آن جایی که گروچو علاقه زیادی به کارهایی که او انجام می داد داشت بنابراین همیشه دوست داشت تا شبیه به او یک کمدین شود. او و برادرانش بسیاری از اصول کارهای کمدی را از داییشان یاد گرفتند و گروچو همیشه می گفت که او نقش بسیار پررنگی در موفقیتش داشته است.

3. چهره گروچو مارکس الهام بخش ساخت عروسک های زیادی شده است!

?

چهره گروچو مارکس باعث شد تا عروسک های بسیار زیادی از روی آن ساخته شود. این عروسک ها و اسباب بازی ها را می توان در فروشگاه هایی که لوازم خنده دار می فروشند پیدا کرد. بارزترین خصوصیت چهره او عینک، دماغ و سبیل بزرگ و پررنگ او می باشد که معمولا در تمام عروسک ها و اسباب بازی هایی که در این رابطه ساخته می شوند این سه پارامتر رعایت می شوند. این عروسک ها در ابعاد و  انواع مختلفی ساخته می شوند و حتی عینکی که بر روی چهره این اسباب بازی ها و عروسک ها گذاشته می شود "عینک گروچویی" نام گرفته است!

4. گروچو مارکس را بیشتر برای جملات خنده دار کوتاهش می شناختند!

?

او معمولا سعی می کرد تا جملات کوتاهی بگوید که باعث شوند که خنده بر لبان افرادی که این جملات را می شنوند بیاید. به عنوان مثال، یکی از داستان هایی که درباره گروچو مارکس نقل می کنند این است که روزی در شهر مونتریال او به یک کشیش برخورد کرد و وقتی که داشت با او دست می داد به این کشیش گفت: "می خواهم از شما برای این که باعث شدید لذت های زیادی به این دنیا بیاید تشکر کنم..." و سپس ادامه داد: "همچنین می خواهم برای این که باعث شدید لذت های زیادی از این دنیا حذف شوند هم تشکر کنم...!"

او همچنین در رویدادهای مختلف و نمایش های مختلف سعی می کرد تا با جمله های کوتاه دیگران را به خنده بیندازد. بسیاری از جمله های کوتاهی که او به عنوان جوک در این رویدادها و مراسم و برنامه ها می گفت بعدها تبدیل به جوک هایی بسیار خنده دار شدند که بارها و بارها توسط کمدین ها تکرار می شدند.

5. بسیاری از جوک هایی که نگفته بود را نیز به او نسبت می دادند!

?

شوخی هایی که گروچو مارکس می کرد به اندازه ای معروف شده بود که حتی برخی از جوک هایی که او هرگز نگفته بود را نیز به او نسبت می دادند! البته خود گروچو از این موضوع آگاه بود به عنوان مثال یک بار خود گروچو گفته بود که برای جوکی که هرگز نگفته است به او 25 دلار پول داده اند!

6. یکی از مشوق های اصلی او برای کار مادرش بود!

?

وقتی که گروچو کوچک بود یکی از افرادی که بر روی او خیلی اثر گذاشت مادرش بود. او در کودکی رویای پزشک شدن را داشت ولی خانواده گروچو خیلی فقیر بودند و بنابراین از سن 12 سالگی مجبور شد کار کند. چند سال بعد وقتی تصمیم گرفت کمدین شود، یکی از افرادی که خیلی او را برای کمدین شدن تشویق می کرد مادرش بود که به او انگیزه لازم برای کمدین شدن را می داد.

7. برادران مارکس قبل از کمدین شدن تصمیم گرفتند چند فعالیت مختلف انجام دهند هیچ کدامشان موفقیت آمیز نبود!

?

با این که گروچو  و برادرانش در نهایت کمدین های موفقی شدند رویاهای مادرشان برای کمدین شدن را تحقق بخشیدند؛ ولی داستان زندگی آن ها قبل از این که به این مقام برسند آن گونه ای که مادرشان پیش بینی کرده بود و انتظار داشت نبود و آن ها در طول رسیدن به این موفقیت شکست های زیادی خوردند.  قبل از این که آن ها کمدین شوند یک گروه موسیقی تشکیل داده بودند که بعد از مدت کوتاهی با شکست مواجه شد. سپس آن ها کارهای دیگری انجام دادند که هیچ کدامشان موفقیت آمیز نبود. بنابراین نهایتا رو به کمدی آورند و در این کار موفق شدند.

8. گروچو مارکس در گیتار نواختن نیز مهارت داشت!

?

یکی از مهارت های گروچو مارکس، مهارت در گیتار زدن می باشد. او همچنین به یادگیری قطعات موسیقی نیز علاقه فراوانی داشت و خیلی خوب موسیقی می زد به گونه ای که تمام افرادی که به موسیقی هایی که او می نواخت گوش می دادند را مجذوب خودش می کرد. البته او بر خلاف برادرانش در فیلم هایش موسیقی نمی نواخت و معمولا این کار را به عنوان یک کار تفننی انجام می داد.

9. گروچو مارکس برای ملکه الیزابت موسیقی نواخت!

?

با این که تعداد افرادی که موسیقی زدن گروچو مارکس را می دیدند خیلی کم بودند ولی ملکه الیزابت از انگستان از این قائده مستثنی بود. در سال هایی دهه 1970، گروچو مارکس در یکی از برنامه هایی که قرار بود به همراه یک گروه موسیقی برای ملکه الیزابت اجرا شود شرکت کرد و در این بخشی از این برنامه گروچو مارکس برای ملکه الیزابت یک برنامه زنده اجرا کرد  که در آن چند قطعه موسیقی اجرا کرد.

10. برادران مارکس در اجراهایی که قبل از این که معروف شوند انجام می دادند هرکدام در نقش افراید با لهجه های متفاوت بازی می کردند!

?

قبل از این که گروچو مارکس و برادرانش استعدادهایی را که در زمینه کمدی دارند کشف کنند، هرکدام از آن ها در اجراهایی که داشتند نقش هایی را بازی می کردند که مربوط به افرادی از قومیت های مختلف بود. به عنوان مثال خود گروچو مارکس معمولا در نقش هایی بازی می کرد که در آن لهجه آلمانی غلیظ داشته باشد و یا این که یکی از برادرانش "هارپو" نقش هایی بازی می کرد که لهجه ایرلندی داشته باشد و "گامو" برادر دیگرشان نقش هایی با لهجه ایتالیایی بازی می کرد.

11. گروچو مارکس در دوران نوجوانی مدرسه را ترک کرد و هرگز دبیرستان را تمام نکرد!

?

یکی از نکته هایی که گروچو مارکس همیشه حسرت آن را می خورد این بود که وقتی که در دبیرستان درس می خواند مجبور شد تا تحصیلاتش را ترک کند و هرگز باز نگردد. بعدها وقتی که بزرگ شده بود تصمیم گرفت تا با کتاب خواندن زیاد این مشکل را جبران کند. بنابراین او تصمیم گرفت تا کتاب هایی که نوشته نویسندگان بزرگ بودند را بخواند و حتی سعی می کرد تا با این نویسندگان ارتباط برقرار کند.

12. گروچو مارکس با نویسنده کتاب اصلی "جنگیر" که بعدها فیلم "جنگیر" را از روی آن ساختند آشنایی داشت!

?

گروچو مارکس با آقای "ویلیام پی. بلاتی" نویسنده کتاب پرفروش "جنگیر" (که بعدها فیلم معروف "جنگیر" را از روی این کتاب ساختند) آشنایی نزدیکی داشت. هنگامی که این فیلم در سال های 1970 بر اساس این کتاب ساخته شد، گروچو مارکس تصمیم داشت تا برای هنرپیشه اصلی این فیلم یعنی "الن بورستین" مطالبی را از آشناییش با نویسنده اصلی کتاب بگوید و حتی قرار شد یک جوکی درباره  را درباره نویسنده اصلی این کتاب اجرا کند که البته امکانات انجام این کارها فراهم نشد.

13. از نظر گروچو مارکس خانم "مارگارت دامونت" ، برادر پنجم گروه برادران مارکس بود!

?

یکی از همبازیان همیشگی گروچو مارکس (علاوه بر برادرانش) که در اکثر فیلم ها با هم بازی می کردند، خانم "مارگارت دامونت" بود. دامونت در اکثر فیلم هایی که با هم بازی می کردند به عنوان یکی از شخصیت های اصلی فیلم ها به ایفای نقش می پرداخت. او بعدها "مارگارت دامونت" را به عنوان "برادر پنجم" که در فیلم هایشان بازی می کرد معرفی کرد و البته به شوخی می گفت که مارگارت دامونت هیچ کدام از جوک هایی را که من سر صحنه فیلمبرداری برایش تعریف می کردم نمی فهمید!

14. گروچو مارکس اولین مهمانی بود که در برنامه "شوی امشب" به مجری گری "جانی کارسون" شرکت داشت!

?

هنگامی که جانی کارسون تصمیم گرفت تا در سال 1962 برنامه "شوی امشب" را راه اندازی کند؛ به عنوان اولین مهمان برنامه از گروچو مارکس دعوت کرد و گروچو مارکس مهمان اولین قسمت از این برنامه شد.

15. گروچو مارکس هم در زمان حیاتش و هم بعد از مرگش برنامه ها و نمایش های تلویزیونی زیادی ظاهر شد!

?

گروچو مارکس چه در زمانی که زنده بود و چه بعد از مرگش در برنامه ها و نمایش های تلویزیونی زیادی ظاهر شد. به عنوان مثال در برنامه دانلد داک در دیسنی و یا کارتون های برادران وارنر و یا حتی در بعد از مرگش در نقاشی 1980 اندی وارهول و یا در یکی از کاراکترهای یکی از اپیزودهای کارتون پکمن در سال 2000.

16. در ساخت "باگ بانی" دقیقا از روی شخصیت گروچو مارکس الگوبرداری شده است!

?

تا کنون کاراکتری که از همه بیشتر از گروچو مارکس الگوبرداری کرده است شخصیت باگ بانی بوده است که هم شخصیت و هم سخنان او دقیقا بر اساس شخصیت و سخنان گروچو مارکس طراحی شده است.

17. گروچو مارکس از ورزش کریکت متنفر بود!

?

گروچو معمولا ورزش را دوست داشت و بعضی وقت ها مسابقات ورزشی را دنبال می کرد. اما از ورزش کریکت متنفر بود! در ماه ژوئن سال 1954 هنگامی که برای بازدید از کشور انگلستان به شهر لندن رفته بود یکی از دوستانش او را به تماشا کردن مسابقات کریکت دعوت کرد. او فکر می کرد از آن جایی که گروچو بیسبال را دوست دارد بنابراین باید کریکت را هم دوست داشته باشد! ولی او درباره این بازی به او اینگونه پاسخ داد: "چه روش خوبی برای درمان بی خوابی! اگر نمی توانی اینجا بخوابی، باید پیش روان شناس بروی!"

18. اولین فیلم صامت برادران مارکس در سال 1921 ساخته شد!

?

برادران مارکس بیشتر فیلم هایشان را در دوران فیلم های صدادار بازی کردند ولی اولین فیلمشان را در دوران فیلم های صامت تولید نمودند. آن ها برای اولین بار در یک فیلم صامت در سال 1921 بازی کردند. البته این فیلم هرگز اکران نشد و حتی به دلایلی هیچ کپی از این فیلم بر جا نماند! البته با تصوری که ما از گروچو مارکس داریم می توانیم انتظار داشته باشیم که این فیلم به احتمال زیاد فیلم بسیار خوبی بوده است!

19. گروچو مارکس علاوه بر کارهای کمدی دیگر مجری یک برنامه معروف تلویزیونی بود!

?

گروچو مارکس به غیر از این که به همراه برادرانش به ایفای نقش های متفاوتی در سینما می پرداخت، خودش هم یک برنامه تلویزیونی بسیار بسیار معروف و پرمخاطب را میزبانی می کرد. این برنامه که گروچو مارکس چندین سال مجری آن بود از مخاطبین بسیار گسترده ای برخوردار بود و گروچو در این برنامه که در 11 فصل تهیه شد توانست به همه ثابت کند که علاوه بر توانایی در هنرپیشگی توانایی مجری بودن را نیز دارد.

20. گروچو مارکس به عنوان یک کمدین شیوه ای کاملا منحصر به فرد داشت!

?

شیوه کار گروچو مارکس نسبت به تمام کمدین های زمان خودش کاملا متفاوت بود. کار او به عنوان یک کمدین ویژگی هایی داشت که شباهتی با هیچ کدام از کمدین هایی که هم نسل او بودند نداشت.  می توان گفت که این شیوه کار مخصوص و منحصر به فرد او باعث شده بود تا معروفیت منحصر به فردی پیدا کند و محبوبیت منحصر به فردی داشته باشد. گروچو مارکس کمدینی بسیار محبوب بود و با توجه به این ویژگی های منحصر به فرد و شیوه کار جالبی که در کمدی داشت موفق شده بود تا طرفداران بسیار زیادی را به خودش جلب کند.

?