سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان سینما

 

  20 نکته خواندنی از زندگی سلطان پاپ: مایکل جکسون    (بخش اول)

 

مایکل جکسون یکی از بزرگترین و پرآوازه ترین ستارگان آسمان موسیقی در تاریخ موسیقی جهان می باشد. شهرت او به اندازه ای است که امروزه بعد از گذشت 10 سال از مرگش هنوز هم رکورد پردرآمدترین انسان مشهور در جهان را دارد!!!

 این خواننده مشهور در تاریخ 15 آگوست سال 1958 در کشور ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد. خانواده او خیلی فقیر بوند و او هفتمین فرزند از 9 فرزند خانواده بود که مادری بسیار مذهبی داشت که سعی می کرد تا فرزندانش را شدیدا مذهبی بار بیاورد. او به مدت 45 سال در زمینه رقصندگی، ترانه سرایی و خوانندگی کار کرد. او در تاریخ 25 ژوئن سال 2009 در حالی که 50 سال داشت درگذشت. پزشکان علت مرگ او را ایست قلبی به دلیل آوردوز پروپفول اعلام کردند. در این پست قصد داریم تا 20 نکته از زندگی این خواننده مشهور را مورد بررسی قرار دهیم. 

  1) او در یک خانواده اهل موسیقی به دنیا آمد  

از آن جایی که مایکل جکسون یکی از بزرگترین و مشهورترین خواننده های جهان در تاریخ است؛ بسیاری از مردم فکر می کنند که مایکل جکسون از بدو تولد در کار موسیقی بوده است! البته این تفکر درست. پدر و مادر و برادران او همگی در دنیای موسیقی بودند البته ناگفته نماند که با اینکه خانواده او به موسیقی علاقه داشتند ولی زمانی که در سال 1958 مایکل جکسون به دنیا آمد، هیچ کدام از پدر و مادر او شغلی نداشتند که مرتبط با موسیقی باشد و این خود مایکل بود که بعدها راه خودش را به سوی دنیا موسیقی باز کرد.

2) مایکل جکسون به همراه برادران خودش در یک گروه کار می کرد 

او اولین بار کار خودش را به صورت گروهی آغاز کرد و به عنوان یک خواننده مستقل کار نمی کرد. این گروه پنج نفره شامل مایکل جکسون و چهار برادر او بودند. این گروه کارشان را با اجرا کردن ترانه های مختلف در سراسر کشور آمریکا و کشورهای دیگر آغاز کردن و مایکل جکسون هم به عنوان یکی از اعضای این گروه با آنها همکاری می کرد. او در ابتدا به این فکر نمی کرد که خودش روزی بتواند به صورت مستقل بخواند؛ چه برسد به اینکه روزی تبدیل به یک خواننده موفق و جهانی شود!

3) او نسبت به اکثر کودکان هم سن و سال خودش فعالیت بیشتری می کرد 

سخت کوشی مایکل در دوران کودکی نسبت به افرادی که هم سن و سال او بودند واقعا مثال زدنی بود. او برای اینکه به چیزهایی که می خواهد برسد سخت کار می کرد. او حتی قبل از اینکه به سن 10 سالگی برسد هم به همراه برادرانش به اجرای برنامه های مختلف در سراسر کشور آمریکا و برخی از کشورهای دیگر می رفت تا پول جمع کند. آنها برای اینکه از پس هزینه ها و خرج و مخارج مدرسه ای که در آن درس می خواندند برآیند؛ مجبور می شدند تا به سختی کار کنند.

4) "ترس" همواره یکی از همراهان همیشگی او بود 

مایکل جکسون فردی بود که قبل از اینکه حتی به سنین جوانی هم برسد (یعنی در همان سنین نوجوانی) موفقیت های زیادی را در کنار گروه برادرانش بدست آورد. اما حقیقت این است که در پشت این فرد موفق، نوجوانی بود که در زندگیش ترس های زیادی داشت. پدر مایکل فردی سخت گیر بود و برای اینکه او و برادرانش در کار خوانندگی موفق شوند آنها را مجبور می کرد تا سخت تمرین کنند. در صورتی که مایکل و یا یکی از برادرانش کوچکترین خطایی در انجام حرکات مرتکب می شدند؛ پدر مایکل او را شدیدا کتک می زد و تنبیه می کرد. معمولا پدر مایکل هنگامی که فرزندانش در حال تمرین کردن بودند بر روی صندلی می نشست و آنها را نگاه می کرد و مایکل همواره احساس می کرد که در صورتی که کوچکترین خطایی انجام دهد؛ پدرش او را شدیدا تنبیه می کند. همین موضوع باعث شد تا ترس های زیادی در او نهادینه شوند.

5) مایکل به همراه برادرانش با وجود تمام مشکلات و سختی ها به شهرت و ثروت زیادی رسیدند 

این اتفاق زمانی افتاد که مایکل تنها یک نوجوان بود. در آن زمان گروه آنها موفق شد تا پس از تحمل کردن مشکلات و سختی های بسیار و مبارزه کردن با فقر و تنگدستی، به شهرت برسند و همچنین پولدار شوند. این گروه اولین آهنگ پرفروش خودشان را در سال 1970 اجرا کردند که نام آن "می خواهم برگردی" بود. آنها با انتشار این آلبوم تبدیل به یکی از گروه های موسیقی بسیار موفق و مشهور شدند و توانستند تا به شهرت و ثروت زیادی برسند. مایکل هم به عنوان یکی از اعضای این گروه توانست تا به همراه آنها به ثروت و شهرت برسد

6) هنگامی که مایکل جکسون بزرگ شد؛ مرکز توجه این گروه قرار گرفت!

با اینکه این گروه همگی با هم به موفقیت رسیده بودند؛ ولی چند سال بعد وقتی که مایکل جکسون در دوره جوانی قرار داشت؛ از همان ابتدا در میان این گروه مرکز توجه قرار گرفت. در این زمان بود که او کم کم داشت از یک نوجوانی که عضو یک گروه خوانندگی است تبدیل به یکی از بزرگترین و مشهورترین ستاره های موسیقی تاریخ جهان شود. علت این مرکز توجه قرار گرفتن این بود که او توانایی های زیادی در زمینه رقص داشت که برادران او این توانایی ها را نداشتند.

7) بعد از مدتی از گروه برادرانش جدا شد

عاقبت این متمایز شدن از برادران، باعث شد تا مایکل جکسون از گروه آنها جدا شود و خودش تبدیل به یک خواننده مستقلی شود که برای خودش می خواند. اما در ابتدا نمی خواست بخواند و تنها دوست داشت تا برای خودش تمرین رقص انجام شود ولی از آن جایی که تقدیر او این بود که تبدیل به یک ابرستاره بزرگ شود؛ از او درخواست های زیادی شد که به عنوان یک خواننده و رقصنده کار به صورت مستقل کار کند و او هم این تقاضاها را پذیرفت و کار حرفه ایش را به صورت مستقل از برادرانش شروع کرد.

8) او فردی گوشه گیر بود

یکی از مهم ترین ویژگی های مایکل جکسون در دوران نوجوانی و جوانی (که این ویژگی او در سنین بزرگسالیش هم ادامه داشت) این بود که او فردی گوشه گیر بود. در حقیقت وقتی که تصمیم گرفت که به عنوان یک خواننده جوان شروع به کار کند؛ این موضوع باعث شد تا بتواند از پدر و مادر و برادران خودش مستقل شود و این استقلال باعث شد تا او بیش از پیش از خانواده خودش دور شود و همین دور شدن باعث شد تا او تبدیل به فردی گوشه گیر شود.

او فردی بود که حتی احساس می کرد که هنگامی که در جمع خانواده اش است هم تنهاست. در یکی از مصاحبه ها گفته بود : "حتی وقتی که با خانواده ام نشسته ام هم احساس تنهایی می کنم! بعضی وقت ها خودم به تنهایی در یک اتاق می نشینم و گریه می کنم! خیلی سخت است که بتوانم برای خودم دوست پیداکنم.! حتی بعضی وقت ها از خانه خارج می شوم و در کوچه ها و خیابان های اطراف قدم می زنم به این امید که بتوانم فردی را پیدا کنم که بتواند با او حرف بزنم. اما در نهایت دوباره به خانه برمی گردم!"

9) او در عین حال که احساس تنهایی می کرد، فردی امیدوار بود!

مایکل جکسون به طور کلی فردی مثبت گرا بود و همواره نسبت به آینده و اتفاقاتی که قرار است در آینده رخ دهد مثبت و امیدوار بود. او سعی می کرد تا برای خودش اهدافی تعیین کند و تمام تلاشش را می کرد که در زندگی به این اهداف برسد. در نهایت او توانست چند آلبوم پرفروش تولید کند که تبدیل به پرفروش ترین آلبوم های زمان خودش شد! او همواره در تلاش بود تا کارهای خارق العاده انجام دهد و برای رسیدن به این اهداف از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. حتی در روزگاری که معروفیت زیادی داشت؛ همواره در تلاش بود تا برای خودش هدف های بزرگتری را انتخاب کند و کارهایی انجام دهد که او را مشهورتر کند.

10) طی چند سال، او توانست به شهرتی باورنکردنی برسد!

تنها مدت کوتاهی بعد از اینکه او از برادرانش جدا شده بود و تصمیم گرفته بود که خودش برای خودش کار خوانندگی را انجام دهد؛ او توانست چند آلبوم تولید کند که این آلبوم ها باعث شدند تا او به شهرت باورنکردنی در دنیای موسیقی برسد. آلبوم هایی که او تولید کرده بود تبدیل به پرفروش ترین آلبوم هایی شدند که تا آن زمان در کشور ایالات متحده آمریکا تولید شده بودند و به این ترتیب مایکل جکسون توانست در مدت کوتاهی به شهرت و ثروت بسیار زیادی برسد. این در صورتی است که بسیاری از خواننده ها برای اینکه در کارشان موفق شوند باید راه زیادی را طی کنند که به این موفقیت برسند اما می توان گفت که مایکل تا حدودی "ره صدساله را در یک شب" پیمود و در مدت کوتاهی به شهرتی رسید که روزگاری حتی فکر رسیدن به این شهرت را هم نمی کرد!

11) در سال 1981، زنی ادعا کرد که مایکل پدر دو فرزند دوقلوی اوست!

داستان از آن جا شروع شد که بعد از یکی از اجراهای موفق مایکل جکسون، او نامه ای را از طرف زنی دریافت کرد که این زن ادعا می کرد که دو فرزند دوقلوی او در حقیقت فرزندان مایکل جکسون هستند. در ابتدا مایکل نسبت به این نامه ها هیچ واکنشی نشان نداد ولی بعد از مدتی این زن دوباره و دوباره نامه های بیشتری را برای مایکل جکسون می فرستاد و از او می خواست که به فرزندانش که آنطور که در نامه ها نوشته بود "از گوشت و پوست خودش بودند" توجه کند. اوضاع تا جایی ادامه پیدا کرد که مایکل جکسون احساس می کرد که ادامه زندگی با توجه به این وضعیت برایش دشوار شده است و حتی این موضوع باعث شد که او شب ها کابوس هایی ترسناک می دید! بنابراین پیش یک روانشناس مجرب رفت و از او خواست تا در این قضیه به او کمک کند. این روانشناس برای او داروهای مختلفی تجویز کرد ولی مایکل بعد از مصرف کردن این داروها بازهم دچار همان مشکلات قدیمی بود و نمی توانست این موضوع را برای خودش حل کند. مدتی بعد، از طرف آن زن یک بسته برای مایکل جکسون رسید که در این بسته تصویر این زن و در کنار آن یک نامه قرار داشت که در این نامه نوشته شده بود که در صورتی که مایکل جکسون به فرزندانش رسیدگی نکند؛ این زن مجبور می شود که هم خودش و هم فرزندانش را بکشد تا در زندگی بعدی در کنار هم باشند. مایکل جکسون این تصویر را جهت انجام تحقیقات به پلیس تحویل داد و بعد از مدتی بر اساس تحقیقاتی که توسط پلیس صورت گرفته بود؛ مشخص شد که این زن یک بیمار روانی بود که در یک تیمارستان بستری شده بود و از آنجا این نامه ها را به مایکل جسکون می فرستاد!